ای که راحت می توانی از زلیخا بگذری میشود از زشتی ما نیز ، زیبا بگذری
یوسف از جرم برادرهای دل سنگش گذشت تو نمی خواهی خدای یوسف از مابگذری
قهر حق توست اما عفو، شان رحمت است حال خود دانی که باید نگذری یا بگذری
در قیامت که شفاعت هست آیا می شود پیش از آن که پر شود پیمانه ی ما بگذری
گفتم این امواج غرقم می کند، گفتی برو با عصای گریه ات باید زدریا بگذری
معصیت راه مرا از شش جهت بسته ولی پای شش گوشه صدایت می زنم تا بگذری